خاطرات کاغذی

قطار کوچولو

به محض اینکه خورشید از پشت کوه‌ها سر می‌زد و روز خدا شروع می‌شد سه تا موش خرمای کوچولو سرو کله شان از لابه لای صخره‌ها وبوته‌ها پیدا می‌شد. محل زندگی آن‌ها واقع در یک پارک ملی بود و از اینرو خواه ناخواه در طول روز با انسان‌هایی که به این پارک می‌آمدند، مواجه بودند.
کد خبر: ۱۴۵۲۸۷۰
نویسنده مریم فلاح - نویسنده و پژوهشگر
تعداد بازدید : 13

از آنجا که معمولا حضور انسان‌ها در طبیعت خواسته و ناخواسته همراه با آسیب به نعمت‌های خداست، این سه تا حیوان زبان بسته در کنار برخی ازحیوانات کوچولویی که در قد و قواره خودشان بودند خود را موظف می‌دیدند که خرابکاری گردشگران پارک را خنثی کنند تا به نوبه خود از محیط زیستی که زیستگاهشان هم بود محافظت کرده باشند؛ مثلا در یکی از قسمت‌ها می‌دیدیم که از بی احتیاطی انسان‌ها نزدیک بود حریق گسترده‌ای اتفاق بیافتد و با درایت موش خرما‌ها طبیعت از این خطر در امان ماند. موش خرما‌ها حتی نسبت به ایجاد آلودگی صوتی در پارک هم حساس بودند و به انسان‌ها تذکر می‌دادند! 

ماجرا‌های سه موش خرما (با عنوان اصلی:tre sviste) محصول سال ۱۹۷۹ کشور چکسلاواکی سابق است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها